محمدکسری و محمدصدرامحمدکسری و محمدصدرا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

محمد کسری و محمد صدرا

ماه مبارک رمضان 1392

ماه روز 15 ما رمضان رفتیم خونه عمه فرزانه همه ی عمه ها و مادر جون و پدر جون هم اومده بودن،خیلی خوش گذشته ،شما دو تا وقتی به پسر عمه هاتون می رسید کلی ذوق میکنید و تا میتونید با هم بازی میکنید،محمد صدرا یاد گرفتی که بگی هلو،میری پیش عمه فرزانه میگی :عمه هلو،وقتی میگی هلو دلم میخواد اون لب هاتو گاز بگیرم و یه لقمه کنم و بخورم البته شما هندونه رو هم میگی،محمد کسری جونم وقتی بهت میگم بگو جوجه یه  جوری با شدت میگی جوجه انگار که روش تشدید داره،این روزها خیلی خوردنی شدید ،دارید کم کم به حرف میفتین،عاشقتونم عسل های مامان ،راستی کسری جونم شما امشب برای اولین بار مادرجون رو صدا کردی خیلی قشنگ گفتی ،با مادر جون بازی میکردین و با هم کشتی میگرف...
22 مرداد 1392

پارک

تو تابستان تقریبا هر روز اومدیم پارک تا حوصله تون سر نره،امروز که اومدیم حکیمیه از بابا امیر خواستم که ما رو ببره پارک تا بازی کنیم و من از شما عکس بگیرم،تو پارک حسابی با باباتون بازی کردین             هر جفتتون عاشق این سرسره هستین چون که پیچ داره،و بابا امیر بیشتر از 20 بار از بالای سرسره ،سورتون داده پایین ولی اصلا خسته نشده چون که عاشقتونه            و بعد هم دایی مصطفی و زن دایی  با یه عالمه زغال لخته اومدن پارک،شما خیلی دوست داشتین ،ما هسته ذغال لخته رو در می اوردیم و میدادیم شما میخورد...
22 مرداد 1392

شب تولد(به دنیای ما خوش اومدین)

عشق های مامان،شما ساعت 3 شب در بیمارستان میلاد روز 18 مهر سال 1390 به دنیا اومدین،تقریبا 8 هفته زود به دنیا اومدین،من هم خوشحال بودم که زودتر روی ماهتون رو دیدیم هم ناراحت چون که نارس بودین و باید تو دستگاه میموندین،بعد از 10 روز از بیمارستان مرخص شدیم و رفتیم خونه خودمون،شب همه اومدن به دیدنتون اینم عکس های روی ماهتون:        محمد کسری فندق نازم تو با وزن 1 کیلوو800گرم به دنیا اومدی و شما محمد صدرای نازم شما با وزن 2 کیلو 200 گرم به دنیا اومدین،متاسفانه بعد از 5 روز به دلیل زردی ،دوباره رفتیم بیمارستان اینم عکس های بیمارستان:     محمد صدرا بعد از 3 روز مرخص شد و رفت خو...
22 مرداد 1392

تولد یک سالگی

جشن تولد شما با حضور همه عمه ها و دایی ها و پدر بزرگ و مادر بزرگ ها برگزار شد ،همه زحمت کشیدن و برای شما کادوهای قشنگی رو اوردن ،دست همگیشون درد نکنه،ما خیلی خوشحال بودیم که شما یک ساله شده بودین و یه کم وزن گرفته بودین و یه کم مو در آوردین،اینم عکس  تولدتون ،الهی مامان دور اون چشمای گردتون بگرده     انشاالله 120 ساله بشین ...
22 مرداد 1392

سفر مکه

وقتی شما تو دل مامان بودین و هنوز به دنیا نیومده بودین، که مارفتیم مکه ،من و بابا امیر تو حرم پیامبر اکرم در شهر مدینه نشسته بودیم و برای سلامتی شما دعا می کردیم البته اون موقعه نمیدونستیم که شما دو قلویید ،ما اونجا نیت کردیم که اسم شما رو به نام نامی پیامبر اکرم ، محمد بذاریم و بعد از اینکه فهمیدیم دو قلیویید اسمتون رو محمد صدرا و محمد کسری گذاشتیم انشاالله حضرت محمد و اهل بیتش نگهدارتون باشن،عشق های مامان، همیشه از همه بخواهید که اسمتون رو به صورت کامل صدا بزنند،  من و بابا امیر اونجا کلی لباس های قشنگ براتون خریدیم اینم تصویر روی ماهتون با لباس های مکه:         ...
22 مرداد 1392

نیمه شعبان 92

عمه فرزانه اومد دنبال ما و همه با هم رفتیم خونه مادر جون،شب با هم رفتیم میدان صادقیه و یه گشتی زدیم و همه جا شیرینی و شکلات و شربت پخش میکردن شما دو تا هم که عشق شکلات:     محمد صدرا و کسری با محمد امین ...
22 مرداد 1392

جیغ جیغوهای مامان

ماشاالله از صدتا دختر بلندتر جیغ میکشید ،فقط کافیه به خواسته شما عمل نشه جیغتون گوش آدم رو کر میکنه،مادر جون میکه اگر به حرف بیفتید دیگه جیغ نمیزنید،خدایا کمک کن جیگرهای مامان به حرف بیفتن،چند روزیه که محمد کسری همش میگه دایییییی به همه چیز میگی داییییی؛وقتی بهتون میگم جیگر مامان کیه ؟با  یه صوت زیبایی میگید من ،عاشق من گفتنتونم.
22 مرداد 1392

نوروز 1392

بابا امير هفته اول عيد رفت سر کار و ما تصميم گرفتيم هفته دوم  بريم آمل،صبح زود دو ماشين شديم و رفتيم ،ما و خانواده عمو مسعود،خيلي خوش گذشت به خصوص به شما دو تا ،چون همش عو و زنمو شما رو ميذاشتن دو چادر و تاپ ميدادن تا تونستيد خونه عزيز بازي کردين اينم عکس هاي لب دريا اونجا بابا قايق کرايه کرد و رفتيم تو دريا آقا محمد صدرا ترسيده بود وگريه ميکرد و آقا محمد کسري هم ميخنديد و حال ميکرد بعدش هم رفتيم شهربازي و ماشين برقي سوار شديم خیلی خوش گذشت امیدوارم همیسه شاد و خندون باشید عسل های مامان ،شما دو تا امیدهای زندگی من و باباتونید امیدوارم تا آخر عمرتون همیشه خوش و خرم باشید. محمد کسری و محمد صدرا با بابا امیرشون لب دریا محمد کسر...
22 مرداد 1392

جارو برقی

هر بار که میخوام خونه رو جارو کنم 10 سال از عمرم کم میشه،میدونید چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وقتی میخوام جارو کنم یا دسته جارو رو بر میدارید میخواهید خودتون جارو کنید     یا میرید رو جارو برقی میشنید و همدیگرو هول میدین،که من از ترس میمیرم ،میترسم خدای نکرده بیفتین زمین       تازگی ها که یاد گرفتین هی درجه جارو رو کم و زیاد میکنید یا کلا خاموشش میکنید،ای خدا من از دست این دو تا جیگر چه کنم یا سر اینکه کی جارو کنه دعوا میکنید،خدایا کممممممممممممممککککککککککککک الهی همیشه سلامت باشید و شیطنت کنید ،اشکالی نداره امید های زندگیم عاشقتونم ...
22 مرداد 1392

کد 415

من این عکس رو برای شرکت در مسابقه براتون اماده کرده بودم که متاسفانه اپلود نشد   و مجبور شدم این عکس رو بفرستم. دوستان عزیز لطفا برای رای دادن به امید های من عدد415 رو به شماره 20008080200 پیامک کنید.     ...
22 مرداد 1392